راه ِ اندوه

گفتم:خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد! راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد!

راه ِ اندوه

گفتم:خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد! راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد!

مجسمه ها!

 

از آدمای بزرگ مجسمه ساختیم و دورش نرده کشیدیم

هرکی حرف ِ این مجسمه ها رو باور کنه، باید بین ِ خودش و مردم نرده بکشه...

ظاهرا نرده ها کارساز نبوده ...

مجسمه ها یکی یکی ناپدید می شن، بعضی شون از کتاب ها بعضی هم از سطح شهر !! 

 

 . 

 

فکر می کنم دانته بود که گفته: 

   پروانه من

   در دامی افتاده است   

   که عنکبوت آن سیر است

   نه میتواند پرواز کند

   نه بمیرد!

پ.ن: ..... 

 

سکوت ِ ناب

 

بعد از عشق، سکوت ناب ترین چیزیست که فراگرفته ام! 

 

حتما براتون پیش اومده، یک تکه از یک موزیک رو ناخودآگاه مدام زمزمه کنین...

صبح که از خواب بیدار شدم جمله بالا تو ذهنم وول می خورد:

بعد از عشق، سکوت ناب ترین چیزیست که فراگرفته امبعد  از عشق، سکوت ناب ترین چیزیست که فراگرفته امبعد از عشق.....

هر چه فکر کردم که کجا خوندم یادم نیامد داشت دیوونم می کرد نمی تونستم تمرکز کنم آخرش بی خیال ِ کار شدم و شروع کردم به گشتن. تمام فایل های مربوط به مسیج هام رو زیرورو کردم اما نشانی نیافتم...

و بعد رفتم سراغ  mailbox  ام. اینجا بازار شامی ِ واسه خودش. و

و

و بالاخره پیداش کردم .

واااااااااایی در کردم و بسیار خرسندیدم .

این جمله را دوست بسیار نازنینی برام نوشته که مدتهاست ازش بی خبرم. کلی یاد اون دوران افتادم و دلتنگیدم  در سکوتی ناب. 

 

؟

 

 

نمی دونم فایده اینهمه معلومات و هوش و سواد چیه وقتی که شاد و خوشبختت نکنه؟!  

 

آرامش

 

 

 

 

 

آآآآآآآآآراااااااااااامـــــــــِـــــــِــــــِــــش 

 

 

 

این روزا اینو گم کردم.  

 

 

یک روز همینجوری که تو دنیای خوش خوشان ِ خودش بود احساس کرد از درون خالی شده و نظم زندگیش به هم ریخت...

اما این حس لعنتی از کجا اومد؟

ولی همه چیز که سرجاش ِ

هنوز سلینجر می خونه و فِر ِنی ِ

هنوز وقتی نامجو می گه "از این غم چه حالم..." حالش عوض می شه

هنوز استادِ شبهایِِ روشن ِ

هنوز هانس ِ دلقک رو می فهمه

اما این حس!؟ 

شرایطش تغییری نکرده،این خودش ِ، نیازش ِ که عوض شده. دلش یک partner میخواد... 

 

پ.ن: این خواسته برا اون شرم آور ِ 

پ.ن 2: هیچ چیز ِ مطلقی وجود نداره 

 

راه ِ اندوه

 

گفتم: 

 خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد!  

راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد، 

گفت:  

 اندوه، باری گران است، خَلق نتواند کشید !  

 

 

آغازینه

 

سلام

براتون پیش اومده، می خواین یه کاری رو شروع کنین، کلی براش برنامه دارین اما نمی دونین چجوری شروع کنین. من خیلی وقته که اینجوریم، می دونم باید بنویسم، مدتهاست اینو حس می کنم(احساس مسئولیتو میبینی!) یه دنیا هم حرف دارم، اما شروعش سخته همیشه همینجور بوده!

اینم یه جور آغازیدنه دیگه!